كتاب سوزی ایران و مصر
مقاله كتاب سوزی ایران و مصر در 16 صفحه word قابل ویرایش با فرمت doc
از جمله مسایل لازم است «روابط اسلام و ایران مطرح شود مسئله كتاب سوزی در ایران بوسیله مسلمین فاتح ایران است. در حدود نیم قرن است كه بطور جدی روی این مسئله تبلیغ می شود.
اگر این حادثه، واقعیت تاریخی داشته باشد و مسلمین كتابخانه یا كتابخانه های ایران یا مصر را به آتش كشیده باشند جای این است كه گفته شود اسلام ماهیتی ویرانگر داشته نه سازنده، حداقل باید گفته شود كه اسلام هرچند سازنده تمدن فرهنگی بوده است اما ویرانگر تمدن ها و فرهنگ هایی نیز بوده است. پس در برابر خدماتی كه به ایران كرده زیان هایی نیز وارد كرده است و اگر در نظری «موهبت» بوده از نظر دیگر «فاجعه» بوده است.
چند سال پیش یك شماره نو مجله «تندرست» كه صرفاً یك مجله پزشكی است به دستم رسید. در آن جا خلاصه سخن رانی یكی از پزشكان بنام ایران در یكی از دانشگاه های غرب درج شده بود. در آن سخن رانی پس از آنكه به مضمون اشعار معروف سعدی «بنی آدم اعضای یكدیگرند» به سخنان خود چنین ادامه داده بود:
«یونان قدیم مهد تمدن بوده است فلاسفه و دانشمندان بزرگ مانند سقراط و … داشته ولی آنچه بتوان به دانشگاه امروزی تشبیه كرد در واقع همان است كه خسرو پادشاه ساسانی تأسیس كرد و در شوش پایتخت ایران آن روز دارالعلم بزرگی به نام «گندی شاپور» … این دانشگاه سال ها دوام داشت تا اینكه در زمان حمله اعراب به ایران مانند سایر مؤسسات ما از میان رفت. و با آنكه دین مقدس اسلام صراحتاً تأكید كرده است كه علم را،حتی اگر در چین باشد، باید بدست آورد، فاتحین عرب بر خلاف دستور صریح پیامبر اسلام حتی كتابخانه ملی ایران را آتش زدند و تمام تأسیسات علمی ما را بر باد دادند و از آن تاریخ تا مدت دو قرن ایران تحت نفوذ اعراب باقی ماند» (جمله تندرست، سال 24 ، شماره 2)
در پاسخ این پزشك محترم كه چنین قاطعانه در یك مجمع پزشكی جهانی كه علی القاعده اطلاعات تاریخی آنها هم از ایشان بیشتر نبوده اظهار داشته، عرض می كنیم:
اولا، بعد از دوره یونان و قبل از تأسیس دانشگاه «گندی شاپور» در ایران،دانشگاه عظیم «اسكندریه» بوده كه با دانشگاه گندی شاپور طرف قیاس نبوده است. مسلمین كه از قرن دوم هجری و بلكه اندكی هم در قرن اول هجری به نقل علم خارجی به زبان عربی پرداختند به مقیاس زیادی از آثار اسكندرانی استفاده كردند تفضیل آن را از كتب مربوطه می توان به دست آورد.
ثانیاً دانشگاه گندی شاپور كه بیشتر یك مركز پزشكی بوده ، كوچكترین آسیبی از ناحیه اعراب فاتح ندید و به حیات خود تا قرن سوم و چهارم هجری ادامه داد. پس از آنكه حوزه عظیم «بغداد» تأسیس شد دانشگاه گندی شاپور تحت الشعاع واقع شد و تدریجاً از بین رفت، خلفای عباسی پیش از آنكه بغداد دارالعلم بشود، از وجود منجمین و پزشكان همین گندی شاپور در دربار خود استفاده می كردند. «ابن ماسویه» ها و «بختیشوع» ها در قرن دوم و سوم هجری فارغ التحصیل همین دانشگاه بودند. پس ادعای اینكه دانشگاه گندی شاپور بدست اعراب فاتح از میان رفت، كاملا از روی بی اطلاعی است.
ثالثاً دانشگاه گندی شاپور را علمای مسیحی كه از لحاظ مذهب و نژاد به حوزه روم (انطاكیه) وابستگی داشتند اداره می كردند. روح این دانشگاه مسیحی رومی بود و نه زرتشتی ایرانی. البته این دانشگاه از نظر جغرافیایی و از نظر سیاسی و مدنی جزء ایران و وابسته به ایران بود ولی روحی كه این دانشگاه را بوجود آورده بود روح دیگری بود كه از وابستگی اولیاء این دانشگاه به حوزه های غیرزرتشتی و خارج از ایران سرچشمه می گرفت. هم چنان كه برخی مراكز علمی دیگر در ماوراءالنهر بوده كه تحت تأثیر و نفوذ بودائیان ایجاد شده بود. البته روح ملت ایران یك روح علمی بوده است، ولی رژیم موبدی حاكم بر ایران در دوره ساسانی رژیمی ضدعلمی بوده و تا هر جا كه این روح حاكم بود مانع رشد علوم بوده است به همین دلیل در جنوب غربی و شمال شرقی ایران كه از نفوذ روح مذهبی موبدی به دور بوده است مدرسه و انواع علوم وجود داشته است و در سایر جاها كه این روح حاكم بوده درخت علم رشدی نداشته است.
جهت دریافت فایل کاملمقاله كتاب سوزی ایران و مصر لطفا آن را خریداری نمایید
:: موضوعات مرتبط:
علوم انسانی ,
سایر رشته های علوم انسانی ,
,
:: برچسبها:
کتاب سوزی ایران و مصر ,
ایران و مصر ,